سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ چون خبر غارت بردن یاران معاویه را بر أنبار شنید خود پیاده به راه افتاد تا به نخیله رسید . مردم در نخیله بدو پیوستند و گفتند اى امیر مؤمنان ما کار آنان را کفایت مى‏کنیم . امام فرمود : ] شما از عهده کار خود بر نمى‏آیید چگونه کار دیگرى را برایم کفایت مى‏نمایید ؟ اگر پیش از من رعیت از ستم فرمانروایان مى‏نالید ، امروز من از ستم رعیت خود مى‏نالم . گویى من پیروم و آنان پیشوا ، من محکومم و آنها فرمانروا . [ چون امام این سخن را ضمن گفتارى درازى فرمود که گزیده آن را در خطبه‏ها آوردم ، دو مرد از یاران وى نزد او آمدند ، یکى از آن دو گفت : من جز خودم و برادرم را در اختیار ندارم ، اى امیر مؤمنان فرمان ده تا انجام دهم امام فرمود : ] شما کجا و آنچه من مى‏خواهم کجا ؟ [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 86 خرداد 15 , ساعت 1:34 عصر

 

ابو الفرج اصفهانى از حسین بن زید بن على نقل کرده است که گفت: روزى میان قبر و منبر پیامبر (ص) ایستاده بودم که دیدم فرزندان امام حسن (ع) را از خانه مروان به سوى ربذه حرکت دادند. در این هنگام جعفر بن محمد در پى من فرستاد. وقتى به نزدش رفتم پرسید: چه خبر؟گفتم: اولاد حسن را دیدم که در هودجهایى بیرونشان مى‏بردند. پس گفت: بنشین. سپس خدمتکارى را طلبید و خدایش را بسیار خواند، سپس به غلامش گفت: همین که آنان را آوردند مرا آگاه کن. دیرى نگذشت که غلام آمد و خبر آمدن آنها را به اطلاع امام رسانید. امام جعفر (ع) ایستاد و از پس پرده سپیدى نگاه کرد. چشمش به عبد الله بن حسن و ابراهیم بن حسن و خانواده هر یک از آنها خورد که با چهره‏هایى سیاه در حرکت‏بودند. چون حالت آنها را چنین دید چشمانش پر از اشک شد و اشکهایش بر روى محاسنش جارى گشت. آنگاه به من رو کرد و گفت: اى ابو عبد الله!به خدا سوگند پس از این ماجرا هیچ حرمتى براى خدا در امان نخواهد ماند. به خدا سوگند انصار به پیمان خود با رسول خدا (ص) که در عقبه بسته بودند، مبنى بر آنکه از پیامبر و خاندانش محافظت کنند، به همان گونه که از خود و خویشاوندانشان محافظت مى‏کنند، وفا نکردند. به خدا قسم آنقدر به این پیمان تعهد نشان ندادند تا اینکه این نسل از میان آنان پدیدار شد.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAHGF1.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ